دانلود فیلم FULL HD – آرشیو هارمونی دانلود

خلاصه داستان: این قسمت برمیگردد به فیلم آی‌پی من3 . زمانی که استاد چانگ چن‌چی پس از مبارزه با یک خارجی قدرتمند به دردسر بزرگی دچار میشود. او که در قسمت سوم با آی‌پی من مبارزه کرده و شکست خورده بود سبک خود را درمبارزه کنار میگذارد ولی ...

خلاصه داستان: در سپتامبر ۱۹۴۱، در تغییرات حوادث، کوستیا و ناستیا خود را در کشتی ای می‌بینند که مردم را از لنینگراد محاصره شده خارج می‌کند. در شب، کشتی در طوفان گیر می‌افتد و وقتی شروع به غرق شدن می‌کند، کشتی‌های دشمن و نه کشتی‌های نجات دهنده زودتر به آن جا می‌رسند...

خلاصه داستان: کورت بارتنت، هنرمند آلمانی، از آلمان شرقی فرار کرده و اکنون در آلمان غربی زندگی می کند، اما از دوران کودکی خود که تحت تاثیر نازی ها بوده سخت عذاب می‌کشد ....

خلاصه داستان: زنی جوان به نام کیائو یک روز برای نجات نامزد خود از دست اوباش، با اسلحه او دو تیر هوایی شلیک میکند تا آن‌ها را بترساند. اما با رسیدن پلیس کیائو دستگیر شده و با قبول اینکه اسلحه برای خود او میباشد، متهم به استفاده از اسلحه غیرقانونی میشود.

خلاصه داستان: دو خواهر مجبور می‌شوند برای بهتر کردن زندگی‌شان کارهای خلاف قانون انجام دهند. الی، سالها قاچاقی بوده و، به ساکنان در حال کشمش شهر داکوتای شمالی که به خاطر نفت رونق یافته، در به دست آوردن مواد بهداشتی کانادایی و دارو کمک می‌کند. وقتی که مقامات متوجه می‌شوند، او تصمیم می‌گیرد که جنگش را فراموش کند اما باعث می‌شود که بیش تر فر برود، بعد از این که خواهرش به او پیشنهاد کمک می دهد....

خلاصه داستان:  آن آتواتر، فعال حقوق مدنی، در دورام در کارولینای شمالی در سال ۱۹۷۱، در مورد مسائل مربوط به یکپارچه سازی مدارس، با سی پی الیس، پهلوان بلند پایه‌ی کوکلکس کلان، می‌جنگد...

خلاصه داستان: جوآن استنلی انگلیسی زاده، که طرفدار شوروی و حزب است، در بخش خدمات شهری دولت بریتانیا استخدام می‌شود و در اواسط دهه ی ۱۹۳۰ به سازمانی و امنیت شوروی می‌پیوندند. او با موفقیت اسرار بمب‌های اتمی را به اتحاد جماهیر شوروی منتقل می‌کند که باعث می‌شود آن‌ها همپای غرب در زمینه سلاح‌های اتمی پیشرفت کنند و برای نیم قرن به عنوان یک خبرکش، ناشناس ماند...

خلاصه داستان: یک جوان شانزده ساله ای به نام لینا در حال آماده شدن برای مدرسه هنر، میباشد. اما یک شب، پلیس مخفی شوروی به خانه اش حمله کردند، و همراه با مادر و برادر کوچکترش را اخراج کردند. آنها به سیبری فرستاده شدند. پدر لینا از خانواده جدا می شود و به اردوگاه زندان فرستاده میشود. لینا بدون ترسی برای زندگی اش مبارزه می کند، او همه چیز را به خطر می اندازد، امیدوار است که پیام های او در هنر راه خود را به اردوگاه زندان پدرش برساند تا به او بفهماند خانواده اش هنوز زنده است.