خلاصه داستان: نگهبانان باغ وحش ورشو به نام‌های آنتونینا و یان زابینسکی در طول جنگ جهانی دوم و اشغال لهستان توسط نیروهای نازی، تلاش می‌کنند جان صدها نفر از مردم و همچنین حیوانات را نجات داده و…
خلاصه داستان: پلیسی به نام پارک کانگ یون، رئیس یک تیم تحقیقاتی است. تیم او سابقه دستگیری بی نظیری دارد. او بدش نمی آید از روش های غیرقانونی برای به دست آوردن اطلاعات استفاده کند. در همین حال چوی مین جه یک افسر پلیس تازه کار و اصولی است که به او ماموریت جمع آوری اطلاعات و نظارت بر کارهای پارک کانگ یون داده می شود و…
خلاصه داستان: داستان یک زوج جوان در حال مبارزه را دنبال می کند که رویای آمریکایی را دنبال می کنند تا زمانی که یک روح شیطانی را در خانه جدید خود کشف می کنند، بدترین کابوس خود را درک می کنند. مامون کلمه کتاب مقدس برای پرستش ثروت است و این زوج متوجه می شوند که ثروتمند شدن می تواند بهای گزافی داشته باشد.
خلاصه داستان: یک بوکسور قهرمان سابق وقتی به دنبال خواهر گم شده خود می رود، مبارزه زندگی خود را آغاز می کند.
خلاصه داستان: در روستایی قرن نوزدهم فرانسه، یک تهدید مرموز و احتمالاً فراطبیعی دهکده کوچکی را تهدید می کند. جان مک براید، یک آسیب شناس، به شهر می آید تا خطر را بررسی کند - و در این فرآیند برخی از شیاطین خود را از بدن خارج کند.
خلاصه داستان: پسری به نام لوکاس پس از مرگ مادرش در خانه‌ای قدیمی همراه با برادر خود تام زندگی می‌کند. لوکاس به دنبال رسیدن به آرامش مرتبا به جنگل‌های اطراف خانه رفته و بیشتر وقت خود را با گروهی از دوستانش می‌گذراند. اما زمانی که لوکاس تصادفا با هیولایی غیر انسانی که شایعه شده در جنگل زندگی می‌کند، ارتباط برقرار می‌کند، از سایر افراد و دوستانش فاصله می‌گیرد. در این میان و زمانی که بین لوکاس و این موجود ترسناک اعتماد اولیه شکل می‌گیرد، یک دوستی عجیب و خطرناک میانشان ایجاد شده و…
خلاصه داستان: نویسنده ای جوان، سنتی و ناموفق انگلیسی بنام هنری رمان های او، اصلا فروش نمی روند! اما ناگهان یکی از کتاب هایش در مکزیک می درخشد و مسئول انتشارات به او اصرار می‌کند که با یک تور تبلیغاتی به آنجا سفر کند. زمانیکه هنری به مکزیک می‌رسد، متوجه می‌شود که دلیل محبوبیت کتاب هایش نه نویسندگی او، بلکه چیز دیگریست که با فهمیدنش خونش به جوش می آید…
خلاصه داستان: پیرمردی به نام آندره در 85 سالگی اش سکته می‌کند و دخترش امانوئل با عجله به بالین پدرش می‌رود. او که بیمار و نیمه فلج روی تخت بیمارستان است، از امانوئل می خواهد که به او کمک کند تا به زندگی اش پایان دهد. اما او چگونه می تواند چنین درخواستی را قبول کند در حالی که آندره پدرش است…
