خلاصه داستان: مردی به نام قاسم برای جبران غرور از دست رفته اش تصمیم عجیبی میگیرد، حبیب نگرانش، زینت مردد و موسی سرگردان و پژمان بیخبر از همه چیز است اما اتفاق عجیبی در پیش است…
خلاصه داستان: مردی به نام قاسم برای جبران غرور از دست رفته اش تصمیم عجیبی میگیرد، حبیب نگرانش، زینت مردد و موسی سرگردان و پژمان بیخبر از همه چیز است اما اتفاق عجیبی در پیش است…
خلاصه داستان: حمید پرتوی که دادستان است در یکی از محاکم قضایی، جوانی افغانی را متهم به قتل می کند و اهمیتی به انکار جوان نمی دهد. جوان افغانی در زندان خودکشی می کند و سپس مشخص می شود قاتل کس دیگری بوده است. حمید در اثر عذاب وجدان ناشی از این اشتباه از کار کناره می گیرد اما …
خلاصه داستان: حال موشها ۳۰ سال بزرگتر شدهاند موش چاق و پرخخور شهر موشها که کپل نام دارد پس از۳۰سال ازدواج کرده است او با نارنجی موش بسیار عشوهای شهر موشها ازدواج کرده است انها دو فرزند به نامهای صور تی و کپلک دارند کپلک شخصیتی با مزه و خنده دار دارد که شخصیت وی در داستان شهر موش ها۲ اتفاقات جالبی را در پی خواهد داشت کپل یه رستوران به نام رستوران کپل خان و یک کافی شاپ دارد نارنجی که خانم بسیار عشوهای میباشد عملهای جراحی زیادی را روی صورت و گونههای خود انجام داده است و دوست ندارد کارهای خانه را انجام دهد انها یک خدمتکار بنام تاژ بانو دارند که کاراکتر وی نیز جالب است کپل لقب ثروتمندترین موش شهر را به خود اختصاص داده است خانواده کپل خان کاراکترهای اصلی داستان هستند دوستان دیگر کپل نیز هر کدام ۳۰سال بزرگتر شده و برای خود خانواده تشکیل دادهاند مثل دکتر عینکی که با سرمایی ازدواج کرده است گوش دراز و خوشخواب و..
خلاصه داستان: یک گربه سیاه که موشها به آن میگفتند «اسمشو نبر» به شهر موشها حمله میکرد. به خاطر همین موشها به یک شهر دیگر میروند. قرار میشود پدرها و مادرها از راه سخت و کوتاه بروند تا شهر را آماده کنند و بچهها هم با معلم و آشپزباشی راه طولانیتر را انتخاب میکنند و...
خلاصه داستان: اختلاف زن و شوهری بعد از ۱۷ سال باعث جدایی آنها می شود و به مدت سه سال از هم جدا زندگی می کنند و جوان این زوج با شرایطی باعث برگشت به زندگی آن دو می شود و …
خلاصه داستان: نوید و سحر هفت سال است که با هم ازدواج کرده اند و صاحب جوان شش ساله ای به نام ساناز هستند. نوید و سحر در زندگی با یکدیگر دچار مشکلاتی هستند که با بارزترین آنها بدبینی و شک سحر به نوید است که به شدت او را آزار می دهد. نوید از هم نشینی سحر با دوست رمالش ناراضی است و او را زنی عقده ای خطاب می کند …
خلاصه داستان: «آنتوان فیشر» یک ملوان سیاهپوست نیروی دریایی می باشد که در محیط کار بشدت پر خاشگر است. او را به یک روانشناس معرفی می کنند تا او را روانکاوی کند. در حین روانکاوی، مشکلات گذشته او برملا می شود...
خلاصه داستان: يارولی (اکبر عبدی) عموی باران (بهاره رهنما) كه تنها نگهدارنده وي و قيم او نيز بشمار می آيد، پس از تعلل باران در مورد ازدواج، او را موظف به تصميم گيري و انتخاب همسر در مدتي معين مي كند. باران كه در مدت تعيين شده موفق به انتخاب همسر نشده است مورد توجه و علاقه برزو جوان تعميركار (سروش صحت) قرار مي گيرد. يارولي از علاقه برزو نسبت به باران مطلع مي شود و با به راه انداختن تعميرگاهی كوچک در قسمتي از خانه وی را به ازدواج با باران ترغيب مي كند. از سوي ديگر آريو شمس (حسام نواب صفوی) با فريب دادن باران و وعده خروج از كشور نظر باران را نسبت به خود جلب كرده و تصميم به ازدواج با او مي گيرد. باران توسط دو تن از مشتريان برزو بنام هاي داريوش و ارشك پي به فريبكاري آريو برده و سرانجام با برزو ازدواج سوری می کند و ....