خلاصه داستان: یک مامور کارآموز اما زیرک سی آی ای به مربیاش در پیدا کردن یک خبرکش در سازمان کمک می کند.
خلاصه داستان: یک مامور کارآموز اما زیرک سی آی ای به مربیاش در پیدا کردن یک خبرکش در سازمان کمک می کند.
خلاصه داستان: بعد از اینکه «ویلی بنک» مالک کازینو به «رابن تیشکاف»، که یکی از یازده یار اصلی است، نارو می زند، «دنی» افرادش را برای سرقت بعدی آماده میکند.
خلاصه داستان: فارگو، داکوتاي شمالي. «مارج گاندرسن» (دورمند)، پليس محلي، زن بارداري است که تحمل، سادگي و رفتار مهربانش، ذکاوتش را پنهان کرده است. وقتي جسد دو سرنشين اتومبيلي در نزديکي جسد يک پليس کشف مي شود، «مارج» اين اتفاق را با پرونده ي دو به نام هاي «کارل» (بوشمي) و «گيار» (استورمار) کنار هم مي گذارد...
خلاصه داستان: «مالکوم کرپو» (بروس ویلیس) روان شناس کودک، در شبی که در یک مراسم جایزهای را دریافت کرده، یکی از بیماران سابقش که اکنون بسیار خشمگین است را ملاقات می کند. بعد از برخورد با او، مالکوم مداوای پسربچهای بنام «کول» را قبول می کند که دقیقا همان علائم بیمار سابقش را دارد. این پسربچه روح مردگان را می بیند. مالکوم وقت زیادی را با بیمار جدیدش می گذراند، بطوری که این امر باعث ناراحتی همسرش می شود. از طرفی طاقت مادر کول از این مشکلات پسرش به سر آمده و اکنون مالکوم تنها امید کول است.
خلاصه داستان: در روستایی درست وسط یک صحرای بزرگ خانم جوانی به نام والری (با بازی آماندا سیفراید) زندگی می کند که علاقه مند مرد فقیر چوب بری به نام پیتر (با بازی شیلو فرناندز)
خلاصه داستان: یک فیلم چند لایه با موضوع انتقام و ویرانگری است که در قالب شش داستان (پلات) ، داستان ۷ شخصیت را تعریف می کند. این ۷ شخصیت که از جامعه ی خود ناراضی اند، تلاش می کنند اداره ی امور زندگی را در دست خود بگیرند. شخصیتهایی که در مرز بین تمدن و توحش به سر میبرند. این داستانها در بوئنوس آیرس، پایتخت آرژانتین، و حومه این شهر اتفاق میافتند و به موضوعاتی مانند خیانت در علاقه، بازگشت به گذشته ،جدی و تراژدیهایی در زندگی روزانه و پرتگاههای اخلاقی انسان میپردازند.
خلاصه داستان: پدری خرج هزینه های بیماری فرزندش را ندارد به همین دلیل با شریک خود دست به سرقت میزنند…
خلاصه داستان: داستان این قسمت در مورد پلیسی می باشد که پس از بهبودی از یک حادثه تیراندازی اکنون به انجام وظیفه اش در اداره پلیس بازگشته است. اما بزودی متوجه می شود در حوزه خودش برایش پاپوش دوخته اند و یک مدرک جرم را در وسایل او گذاشته اند تا وی را گناهکار جلوه دهند...