خلاصه داستان: کوروش زند یک سوپراستار جوان سینما است که موفقیت و شهرت، او را به آدمی مغرور و خوش گذران و غرق در فساد تبدیل کردهاست. سر صحنه فیلمبرداری یکی از فیلمهایش جوان نوجوانی سعی میکند خودش را به او نزدیک کند و کوروش، جوانک را که خودش را رها عظیمی معرفی میکند، به خانه اش میبرد. رها ادعا میکند که جوان کوروش از نخستین خانم زندگی او - مهناز - است؛ زمانی که او در شانزده سالگی با مهناز آشنا شده بود. اما کوروش انکار میکند و میگوید او و مهناز در همان سالها بچه ناخواستهشان را سقط کردهاند. رها هم میگوید که مادرش برای رضایت و آسوده کردن خاطر کوروش ادعای سقط جنین کرده اما در واقع بچه اش را نگه داشتهاست و