خلاصه داستان: افسانه جوانی زیبا و فقیر جنوب شهری است. خانواده وی از طرف آقاشریف که طلبکار و صاحبخانه ایشان است، تحت فشار هستند. آقاشریف که مردی میانسال و مجرد (به دلیل فوت همسر) است، علاقهمند به ازدواج با افسانه است و این شرط برداشتن فشارهای مالی از جانب خود به افسانه و خانواده وی عنوان کرده است. افسانه نیز تصمیم میگیرد برای کمک به خانواده خود، به آقا شریف نزدیک شود تا بتواند امتیازهایی از وی بگیرد. اما در یکی از دیدارهای خصوصی که بین وی و آقا شریف در دفتر کار آقا شریف انجام میشود ...